گروه زندگی: یکی از عناصری که به زندگی، عرض و عمق میدهد، آرزو و تحقق آن است. میگویند عرض عمر آدمی بسیار مهمتر از طول آن است. یعنی عمق آن، نه میزان کش آمدنش و تعداد روزها و شبهایش. این واقعیت را کسانی که به هر دلیلی مرگ را بسیار به خود نزدیک میبینند، بهتر و بیشتر درک میکنند؛ از جمله افراد سرطانی.
نکاتی که در نظر داریم
در گزارشهای قبل گفتیم که در گروه «زندگی» قرار نیست پا در کفش منتقدان سینما کنیم و نقد فنی انجام بدهیم. پای قول و قرارمان هستیم و با کارگردانی و بازی و... کاری نداریم. میخواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژههای «حال خوب»، فیلمها را بررسی کنیم تا ببینیم فیلمهای امسال جشنوارهٔ فجر تا چه حد همجهت با ارزشها و سبک زندگی ایرانی اسلامی بودهاند.
این فیلمها به تدریج در نوبت اکران قرار میگیرند. پس با مطالعهٔ سری گزارشهای مربوط به فیلمهای جشنوارهٔ فجر، میتوانید فیلم مورد پسندتان را برای تماشا در اکران عمومی انتخاب کنید. پس طبیعتاً این گزارشها محدود به دوران جشنواره نخواهد بود.
راستی نگران لو رفتن قصهٔ فیلمها نباشید. ما تا همان حدی قصه را باز میکنیم که عوامل فیلم در مصاحبهها و نشست خبری دربارهٔ قصه گفتهاند؛ مگر در پرداختن به جزئیاتی که به قصه و پایان فیلم لطمه نمیزنند.
ماجرای «کاپیتان» از چه قرار است؟
«کاپیتان» چند روز از زندگی چند کودک سرطانی را روایت میکند که میکوشند در فضای سرد و غمگین بیمارستان کمی از درد و غم همدیگر را به دوش بکشند. دنیای ساده، صمیمی و پاک بچههایی را نشان میدهد که پر از امید هستند و با سادهترین چیزها خوشحال میشوند. اما گاهی تنها بر خواستن همان چیزی پافشاری میکنند که آرزویش را دارند. به نمونههای مشابه آن رضایت نمیدهند و نمیتوان با وعده و وعید آرامشان کرد تا فراموش کنند یا صبر.
سرطان و بیمارستان به خودی خود درونمایهٔ اندوه و ترس دارند، اما فیلم سرشار از زیبایی، روح زندگی و امید به آینده است. اگرچه در بعضی صحنهها ترس، غم و درد کودکان سرطانی به تصویر کشیده شده، اما همدلی و همراهی کودکان و دلسوزی پرستار مهربان بچهها آنقدر دلنشین است که اندوه این صحنهها را برای مخاطب کمرنگ میکند و دست او را میگیرد تا به قسمتهای بعدی فیلم برساند.
این آموزگاران کوچک
خودتان را به خاطر بیاورید وقتی به طور جدی به این فکر کردید که بچهدار شوید. شاید کلی نظری تربیتی و ایدهٔ فرزندپروری در ذهن داشتید. ولی احتمالاً به صورت تجربی هیچ چیز از آن نمیدانستید. بسیاری از ما که لطف خدا شامل حالمان شده و پدر یا مادر هستیم، اذعان میکنیم که صرفاً ما نبودهایم که بچهها را بزرگ کردهایم. در واقع خودمان هم کنار بچهها ساخته شدهایم، رشد کردهایم و حتی تربیت شدهایم.
این یک واقعیت است که بچهها والدینشان را بزرگ و قوی میکنند. بچهها درسهای زیادی برای بزرگترها دارند. امید به زندگی و لذت بردن از حال را، محبت و دوستی صادقانه و بیچشمداشت را، حتی گاهی از خود گذشتگی را باید از بچهها یاد گرفت. عیسی هم یکی از این بچههاست که در جریان بیماریاش خیلی چیزها به پدرش میآموزد.
روحیهٔ شاد و قوی، یک رکن بهبود و سلامتی
در «کاپیتان» میبینیم که بچههای سرطانی برای شاد و سرگرم کردن دوستانشان که درد دارند یا تحت درمان دردناکی قرار میگیرند، طبق یک روال همیشگی عمل میکنند. به همدیگر خبر میدهند، دور از چشم پرستاران و مسئولان بخش، به اتاق دوستشان میروند و دستهجمعی شروع میکنند به رقصیدن و ادا در آوردن تا او را سرگرم کنند و لحظهای لبخند به لبانش بنشانند.
تلاش برای شاد و سرگرم کردن کودک بیمار، ایدهای است که اگر والدین او عملیاش کنند، چه بسا روند بهبود و درمان کودک خود را سرعت ببخشند، یا دستکم به او کمک کنند تا با روحیهٔ بهتری با بیماری خود بجنگد. اما بیماری فرزند آن قدر برای پدر و مادر سنگین و طاقتفرسا است که معمولاً از چنین مسائلی غافل میشوند و صرفاً بر درمانهای پزشکی و دارویی تمرکز میکنند.
تنهایی، بزرگترین آسیب تکفرزندی
بسیاری از کودکان بیمار فیلم تکفرزند هستند. مثل بسیاری دیگر از کودکان امروز. بچهها در «کاپیتان» نیاز به خواهر و برادر را در مکالمات عادیشان با همدیگر و در رفتارهای ناخودآگاهشان فریاد میزنند. عیسی و پروانه برای همدیگر تعریف میکنند که دلشان میخواست خواهر و برادر داشته باشند. در جریان داستان میبینیم که این خواهر و برادر داشتن چه حجم عظیمی از رنج و اندوه تنهایی بچهها را از دوش آنها برمیدارد. بودن در کنار همدمی که همسن و سال خود آنهاست و درک بهتری از همنسل خود دارد، طبیعتاً کمک بزرگی در بحرانهای زندگی، از جمله بیماری است.
از آن گذشته نمیتوان منکر لذت و پشتگرمی ناشی از داشتن برادر و خواهر شد. «هماتاقی جدید، آبجی ماست!»؛ این جمله را عیسی به پرستاری میگوید که پروانه را به عنوان بیمار جدید به اتاق آورده است. پروانه با محیط بیمارستان غریبی میکند و عیسی با این جمله هم علاقهاش را به خواهر داشتن نشان میدهد و هم مرام دوستداشتنی خود را به نمایش میگذارد. در جریان فیلم هم مثل یک برادر واقعی تمام تلاشش را میکند تا خواهرش را به آرزویش برساند.
برادر بزرگتر برای دخترها مثل پدر است. خواهر بزرگتر هم مادری میکند برای خواهر و برادرهای دیگر. مگر چند سال کنار فرزندانمان هستیم؟ البته که خدا بزرگ است؛ اما چطور دلمان میآید چنین پشت و پناهی را از فرزندانمان دریغ کنیم؟
مادر عیسی بعد از مرگش به خواب عیسی میآید و میگوید نگرانش است. شاید بتوان گفت بزرگترین نگرانی هر پدر و مادری، بعد از سلامتی و عاقبت بهخیری، تنهایی و بیپشت و پناهی فرزندشان است...
حس خوب قصه
«کاپیتان» پر از مفاهیم پسندیده و مثبت است. بچهها پرندهٔ آسیبدیدهای را نزدیک بخش پیدا میکنند. آن را به یکی از لانههای تزئینی داخل بخش میبرند و از آن نگهداری میکنند. بعد از بهبود هم رهایش میکنند. میتوان این رهایی پرنده و پرواز در آسمان را نمادی از بازگشت به زندگی، بعد از یک دوره بیماری سخت یا حتی بازگشت به خانهٔ اصلی و آغوش خدا دانست؛ که هر دو امیدبخش است و زیبا. چون نتیجهٔ هر دو رهایی از رنج و درد است.
بچههای «کاپیتان» در عین امید به آینده و بهبود، به طرز غریب و دردناکی میدانند که خودشان و دوستانشان شاید مهمان امروز و فردای دنیا باشند. میدانند ممکن است فرصت زیادی برای رسیدن به آرزوهایشان نداشته باشند. ضربالمثل «آدمی آه است و دَم» را اگرچه برای همهٔ انسانها صادق است، این بچهها باور دارند و بر اساسش زندگی میکنند.
به همین خاطر میبینیم که عیسی برای رسیدن به آرزویش، کوتاه نمیآید و دست از تلاش نمیکشد. همان قدر که عیسی به آینده امید دارد، نگران است که پروانه قبل از تحقق آرزویش (دیدن دریا از نزدیک) از دنیا برود. تمام خلاقیت خودش را به کار میگیرد تا پروانه را به آرزویش برساند. در نهایت اما از خواستهٔ بزرگ خودش میگذرد تا پروانه دریا را ببیند.
وجود یک پسربچهٔ بامزهٔ جنوبی (عمان) با لهجهٔ زیبای آبادانی که گاهی هم خالی میبندد و با زیاد حرف زدنش توجه همه را به خود جلب میکند، لطف مضاعفی به فیلم داده است.
«کاپیتان» فیلم پرمفهوم و امیدبخشی است که میتواند تلنگری به ما بزند تا قدر نعمتهایی را که داریم بدانیم؛ از جمله نعمت سلامتی و فرصت زندگی. «کاپیتان» را با فرزند نوجوانتان هم میتوانید ببینید. البته اگر نگران نمیشوید که از شما خواهر یا برادر بخواهد!
پایان پیام/