گروه زندگی ـ زهره سعیدی: ما در گروه زندگی تصمیم نداریم به نقد فنی و کارشناسی سینما و فیلم های جشنواره بپردازیم بلکه می خواهیم از دریچه زندگی و کلیدواژه های سبک زندگی به این بپردازیم که چقدر فیلم های امسال جشنواره فجر با سبک زندگی ایرانی اسلامی و ارزش های ما همخوان هستند.
حال برای مخاطبانی که تمایل دارند آثار سینمایی جشنواره را از این بعد نیز نگاه کنند و سپس به تماشای فیلم ها در اکران های عمومی بنشینند، این نقد و بررسی می تواند جذاب باشد:
خلاصه فیلم را تا حدی تعریف می کنیم که داستان فیلم لو نرود، «کاپیتان» درباره کودک و نوجوانان سرطانی است، بچه هایی که در بخش سرطانی های بیمارستان بستری شده اند. لوکشین در یک بیمارستان و بخش کودکان سرطانی قرار دارد. داستان از این قرار است که کاپیتانه قصه ، یعنی عیسی یک پسر سرطانی نوجوان است که عشق فوتبال و به قول خودش کاپیتان تیم ملی شدن باعث می شود تا به سمت ارتباط با کریم باقری در فضای مجازی برود اما شرایط در زندگی اش به گونه ای رقم می خورد که در جایی عشق به فوتبال و کاپیتانی را با گذشت و ایثار نسبت به یکی دیگر از هم تختی هایش در بیمارستان عوض می کند. او در واقع یک کاپیتان واقعی با منشی رهبرانه است.
اولین چیزی که در این فیلم به چشم می خورد، بیماری سرطان و البته امید و آرزوهای کودکانه ای است که در لابه لای این بیماری فراموش نمی شود به طوریکه پرستاران مهربان و با گذشت بیمارستان هم در این زمینه حواسشان به عیسی عشق کاپیتانی هستند که رویاهایش را فراموش نکند. عیسی در ظاهر در بیمارستان است اما در واقع ذهنش در زمین فوتبال است، همیشه از هر موقعیتی برای تمرین استفاده می کند و وقعی به بیماری اش نمیگذارد، آنقدر که بالاخره کریم باقری پاسخ او را می دهد و او را برای یک بازی در تیمشان دعوت می کند.
«رویا» و «آرزو» آن چیزی است که هر بیماری و مشکل و بحرانی را می تواند شکست دهد، همان چیزی که هر چقدر سنمان بالا برود، در وجودمان ممکن است کمرنگ تر شود اما در کودکان و نوجوانان همیشه پررنگ است و آنها با هر آرزویی که میکنند نهالی در ذهنشان می کارند تا آن را بارور کنند. پدر عیسی(پژمان بازغی) معتقد است که پسرش به خاطر بیماری نمی تواند فوتبال بازی کند اما پرستار بخش عیسی (پانته آ پناهی ها) به پدر او متذکر می شود که اجازه دهد تا عیسی بچگی کند و رویاهایش را فراموش نکند و او را تنها درگیر بیماری اش نکند.
یکی از دیالوگ های جالب «عیسی» در این فیلم این است: «به من می گن، عیسی فرزند کرامت، هرکاری بخوام می کنم» و واقعا هم در زمینه برآورده کردن آرزوهای خودش و دیگران هر کاری که می خواست و میتوانست با قلب مهربانش می کرد و همه را تحت تأثیر قرار می داد. همچون یک لیدر یا یک کاپیتان که تمام تلاشش را برای تیم خود می کند.
*بحران تک والدی
نکته دیگری که در این فیلم شاید به ظاهر خیلی به چشم نیاید، تک والده بودن بچه های بیمار این بیمارستان است حال از عیسی که مادرش او را به قول خودش رها کرده و از پدرش جدا شده گرفته تا دختر کوچولوی دیگر در بیمارستان که آرزوی دیدن دریا را دارد ، چون پدرش در دریا غرق شده و مادرش به تنهایی او را بزرگ می کند. همه اینها بحران های تک والده بودن و مشکلات فرزندان را در فیلم نمایش می دهد. بچه هایی که به شدت احساس تنهایی می کنند و نمی توانند تنها با یک والد حال چه مادر باشد یا پدر، ارتباط خوبی برقرار کنند.
پدر عیسی(پژمان بازغی) یک پدر تنها است که از پس ارتباط صحیح برقرار کردن با فرزندش به خوبی بر نمی آید. عیسی نمیتواند درد و دل هایش را به پدرش بگوید و پدر هم نمیتواند به خوبی با او ارتباط صمیمی برقرار کند به همین جهت تصمیم میگیرد که لباس دلقک بپوشد تا هر لحظه بتواند کنار فرزندش باشد و با او مرتبط شود تا بلکه عیسی مکنونات قلبی اش را با او در میان بگذارد و البته هم در این زمینه موفق عمل کرده وآنجاست که می فهمد فرزندش در دنیای دیگری زندگی می کند، دنیایی فرای چهارچوب های بیمارستان و بیماری سرطان و می تواند او را درک کند.
از سوی دیگر دختر کوچولوی دیگری را می بینیم که تازه به بخش سرطانی ها آورده اند و سخت با بیمارستان ارتباط می گیرد، مدام گریه می کند اما او هم رویای دیگری دارد که دیدن دریاست و البته تعریف می کند که چون پدرش در دریا غرق شده، رویای دیدن دریا را همیشه داشته و مادرش او را به دریا نبرده است. مادر این دختر کوچولو هم تنهاست. زندگی دشوار پدر و مادرهای تنها در این فیلم به خوبی مشهود است.
* به نام پرستار
دیگر نکته زیبایی که در این فیلم می بینیم، ایثار و فداکاری پرستاران است، آنهایی که بدون هیچ چشمداشتی از بچه هایی مراقبت می کنند که نه تنها تلاش دارند جسمشان سلامت شود، بلکه به روحشان هم اهمیت می دهند و نمونه این پرستاران، پانته آ پناهی ها در این فیلم است که به خوبی با عیسی و دیگر بچه ها در بخش ارتباط می گیرد، آنها را آرام می کند، دلشان را قرص میکند و همینطور زمانی که دچار بحرانی روحی یا جسمی می شوند، کنارشان است و با خانواده هایشان نیز به خوبی ارتباط برقرار می کند.
*نقصی که به قوت تبدیل شد
یکی از نقاط پنهان این فیلم پرورش مهارت ها و استعدادهای بچه ها در محرومیت ها است. شاید زیاد شنیده باشید کسانی که در زندگی شان محرومیت هایی داشته اند حال چه جسمی مثلا معلولیتی یا به لحاظ مادی و مسائلی از این دست تلاش خود را کرده اند تا این محرومیت را تبدیل به فرصت کنند و به موفقیت برسند.
یکی از افرادی که در این فیلم مصداق چنین موردی میتوان گفت پسر کوچک مشکوک به سرطانی است که به نام عمان که از جنوب به تهران و به بیمارستان آمده و اتفاقا خیلی هم شیرین زبان است و با همین شیرین زبانی همه را جذب خود میکند ، شعر میخواند، زیاد صحبت میکند ، جک میگوید، حتی بلوف میزند و باعث حسادت دیگران هم می شود با این که خیلی کوچک است و سن و سالی هم ندارد اما همه را در جای خود میخکوب میکند، در سکانسی نشان داده می شود که پدر و مادری لال دارد که نمی توانند صحبت کنند و او جبران همه نواقص و نداشته هایش را در کلامش گذاشته است و همین نقص را تبدیل به قوت کرده است.
*رویاهای کودکان را جدی بگیریم
پیش از این اشاره کردیم که در گروه زندگی، فیلمها را نقد فنی نمیکنیم. بنابراین به کیفیت داستان و باورپذیری نقشها هم کاری نداریم و صرفاً مضمون و محتوای فیلمها را از نظر میگذرانیم. در فیلم «کاپیتان» تلاش بر این است که رویاهای کودکان را جدی بگیریم مخصوصا اگر دچار بحران و مشکلی هستند ، آرزوها و مسائلشان ارزشمند است. کودکان دنیای شیرین و زیبایی دارند از دریچه ای به مسائل نگاه میکنند که هر چه بزرگتر می شوند، آن دریچه بسته تر می شود. آنها بحران ها را آنطور که بزرگترها نگاه میکنند، نمیبینند سعی میکنند از بین همه آن مشکلات و مصیبت ها رخنه ای ایجاد کنند برای شادی، برای امید و زیست نه برای نابودی، حتی با یک تشت آب، تصور دریا را می کنند و در بدترین شرایط سعی می کنند، شاد باشند.
والدین بچههای بیمار باید در نظر داشته باشند که بچه هایشان نیاز به شادی، بازی و کودکی کردن دارند در کنار درمان های جسمانی، نیاز به شادی روانی هم دارند تا بتوانند دوام بیاورند، نباید تنها در مشکلات و بیماری ها غرق شوند بلکه باید از ثانیه ثانیه زندگی شان آنطور که دوست دارند لذت ببرند. گرچه پدر و مادر یک بچه بیمار بودن کار دشواری است، به خصوص بیماری های سخت مثل سرطان، هپاتیت یا سندروم های خاص و معلولیت ها، اما بچه ها ، بچه هستند و نیاز به کودکی کردن دارند این روحیه را باید داشته باشیم که پا به پایشان بدویم، با آرزوهایشان پرواز کنیم و در کنارشان برقصیم. همه اینها سخت اما شدنی است.
*نکته نهایی؟
کاپیتان راه و رسم زندگی کردن چون یک کاپیتان را به ما یاد میدهد. کاپیتان یا در دریا یا در آسمان، همیشه پیشرو ، با گذشت، صبور، مهربان و فداکار است. این فیلم نیز به ما راه و شیوه شاد بودن، آرزو را حفظ کردن و بدان رسیدن، گذشت کردن و ایثار و مهربانی را می آموزد. پس این فیلم را به همه کسانی که هنوز قدری دلشان کوچک و ظریف است و بچه ها را درک می کنند و به قولی کودک درونشان نمرده است و یا حتی کسانی که دارای کودک سالم تا بیمار هستند، پیشنهاد میکنیم.
پایان پیام/